یاحسین
مادر؛واژه ای باهزارمعنا
روز دیگر
روزدیگری فرارسیده واسمان درحال گریستن است
اسمان دلش گرفته ؛تاچشم کارمیکندابراست
انهم ابرهای سیاه وخشمگین.
صدایش رابالا اورده انگارمیخواهدچیزی بگوید
شایداونیز دلتنگ است.
دلتنگ کسیکه هست اما انگارنیست
غیبتش طولانی شده
اقای همیشه غایب بیا که عصرظهوراست.
مادلتنگِ حضورسبزت هستیم .
میدانم که باگناهانمان دلت راشکسته ایم
اما هرپدری انقدرمهربان است که سرکشیهای کودکانش
رامی بخشد.
بیا اسمان تاریک است وخورشبدطلوع نمیکند
همه منتظرگلباران قدومت هستیم.
مادر
واژه ی زیباییست مادر
ازوقتی که یادم میاد وبه ذهنم خطور میکند مادرم
برای ما دل میسوزاندوهمیشه درپی لقمه نانی
برای سیرکردن شکممان بود..
خوب یا بد گذشت
انچه الان مانده موجودیست با کمری خمیده
وموهای سپید..
زیرچشمانش نیز گودافتاده وازتمام زیباییهایش ؛تنها
صدایی رنجورودردکشیده باقی مانده .
الان نیز او با گریه ام گریه میکند وباخنده هایم میخندد
وچه غریبانه است غم پنهانی که درچشمانش لانه کرده.
ازهمه زجراورتربیماریش است
همیشه برایش دعا میکنم وازخدا طول عمرش را میخواهم.
شاید؛شایدکه بتوانم قطره ای از دریای بیکران زحماتش را جبران کنم.
دوستت دارم مادر