غروب آرزوهای یک مادر
27 خرداد 1401 توسط زهرا سيفي
دلبندم روزهای زیادی را بدون تو سپری کردم
هرروز خورشید طلوع کرده
ونوید یک روز تازه را میدهد….
زندگی جریان دارد وروزها
یکی پس از دیگری می آید ومیرود…
اما امید من…
خورشید زندگی من با رفتن تو غروب کرده
غم نبودنت سینه ام را می فشارد
باور ندارم که نیستی..
باور ندارم که خنده های مهربانت را دیگر نمیبینم..
خورشیدزندگی من با رفتنت غروب کرده..
در حسرت دیدارروی ماهت
روزها را سپری میکنم
چشم به راه توام.